مطالعات اسلامی جنسیت و مسئله غامض روش
یکی از حوزه های دشوار و پرکاستی در مطالعات جنسیت در جامعه علمی ما، علاوه بر خطای منطقی در باب ابژه شناسایی(که در پست قبل اشاره کردم)، و البته به تبع آن، بهم ریختگی و نابسامانی عملی و نظری در زمینه روش است.
شاید بتوان گفت اساسا نظریه های روش شناختی، یکی از مهمترین کاستی های مطالعات و پژوهشهای ماست. این امر نیز ریشه در کمرنگی بیش از حد منطق در جامعه علمی ماست.
اساسا روش شناسی، از سنخ منطق است و نتیجه طبیعی ضعف منطق در مباحث ما، ضعف دوچندان در روش شناسی است.
مطالعات اسلامی جنسیت نیز از این امر مستثنا نیست و چه بسا به علت غموض ابژگی جنسیت در علوم اسلامی، این کاستی ها بسیار چشمگیرتر خود را نشان میدهند.
در حال حاضر که ما به وضوح از توصیف منطقی ابژه های خود غفلت کرده ایم، سخن گفتن از روش به نظر مضحک میرسد. اما در دامن بحث از روش میتوان به خطاهای منطقی مطالعاتمان در شناسایی ابژه ها و تعریف مسایل، پی برد.
چالش اصلی ما در زمینه روش، چگونگی تعامل روش علمی و روش اللهیاتی در پژوهشهایمان است.
ما اغلب از تحلیل متن (قرآن یا حدیث)، یا از یک انگاره فرامتنی، آغاز میکنیم و بی آنکه نظریه توصیفی دقیقی از کاری که داریم میکنیم به دست دهیم در نهایت به دنبال یک گزاره الهیاتی هستیم؛ یعنی میخواهیم چیزی را به دین نسبت بدهیم.
چگونه از کشف روابط دلالی یک متن دینی یا تحلیل عقلی یک موضوع ولو به وسیله متون، به یک گزاره الهیاتی میرسیم؟
آیا با معناشناسی یک متن دینی یا اثبات عقلی یک انگاره (منبعث از متن دینی یا …) ، نسبت آن به خداوند اثبات میشود؟
و آیا کنشهای “فاهمه” و “عقل” ما در ارتباط با داده های به دست آمده از توصیف متن یا روابط معقول انها، خود نیازمند تبیین و اعتبارسنجی نیستند؟
شاید بگویید اصول فقه، دارد همین کار را میکند!…. اما به نظر میرسد اصول فقه خود در همان فرایندهای معناشناسی و تحلیل روابط، خلاصه شده است و مفروضات نانوشته و نکاویده جدی در فرایند اسناد یک امر به خداوند یا شارع همچنان وجود دارند.
به این وضع نکاویده بنیادین، رواج شتابزده و بی سروسامان روشهای تحقیق کیفی در پژوهشهای دینی، را اضافه کنید… تا اوج آشوب را دریابید!
اما همه اینها نشاندهنده حیاتند و در کل خیر هستند، زیرا نظم، همواره پس از آشوبهای بزرگ پدیدار میشود.
والله اعلم
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب