8
بهمن

مفهوم تکین خدا، پاشنه آشیل قوه شناخت انسان

یکی از تمایزات مهم الهیات با تمام حوزه های دانشی دیگر، وضعیت بی بدیل موضوع کانونی آن یعنی «خدا» ست.
نظام شناخت انسان اساسا با «مفهوم» کار میکند ولاغیر. (بعضی از جمله عرفا که به علم حضوری قایلند این را رد میکنند!)

آنچه در الهیات مطرح است، خود خداوند است نه مفهوم خداوند. 
در فلسفه نیز که مفهوم خداوند مطرح میشود فقط کمی چالش کمتر است؛ زیرا آنجا هم مفهوم خداوند با تمام مفاهیم دیگر فرق میکند. این مفهوم تکین است! یعنی تنها مفهومی است که فقط امکان یک مصداق را دارد. و حتی اینکه این مفهوم چطور برای ذهن ما حاصل شده است واقعا پرسش جدی برای فلسفه است؛ زیرا اساسا مفهوم حاصل انتزاع است و انتزاع فقط با وجود مصادیق مشابه ممکن است. به نظر من  فلاسفه «خدا» ی ادیان را تئوریزه کرده اند و این مفهوم برای فلسفه وارداتی است و از آن خود فلسفه نیست، بگذریم!

الهیات، با خود خداوند کار دارد نه مفهوم خدا. و این اول ماجرا است!
نبوت و وحی عملا تنها راه دسترسی ما به (نه خود خدا) که پیام خداوند است. دانش الهیات وقتی بوجود آمد خبری از نبی و وحی نبود و نیست. لذا انچه در دسترس ماست متون دینی ای هستند که در لفافه های هزارتوی فهم و تفسیر،تقریبا، گم شده اند.
عقل بشر که اساسا با مفهوم کار میکند؛ لذا تنها حس میماند برای ارتباط مستقیم (تقریبا مستقیم) با عین. حس نیز دستش به خدا نمیرسد. فهم متن دینی نیز از رهگذر دنیای مفاهیم و انتزاعیات میگذرد. 

همه اینها را گفتم که برسم به اینجا که سنجه ی اعتبار انتسابهای ما به خداوند دقیقا چیست؟ این چیزها که از متون دینی استخراج میکنیم را چگونه به خداوند منتسب میکنیم و برای این انتسابها چه سنجه و معیاری داریم؟
چیزی جز خود متن دینی که کلامی است صادر شده در برهه ای از تاریخ؟ 

به نظرم این کافی نیست، چیزی در متن دینی باید سنجه آنچه در متن دینی می آید باشد، اما دقیقا چه؟

… بشر با قوه شناسایی خود، سخت گلاویز است!


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم