زخم کاری...
چندین سال است چیزی به نام رشته ی «مطالعات اسلامی زن و خانواده» در حوزه علمیه خواهران تاسیس شده است.
شخصا از اول ورود به اموزش عالی (چه حوزه چه دانشگاه) تمام دغدعه ام مطالعه در ارتباط با زنان و خانواده بوده اما هیچ وقت نتوانستم رشته مطالعات زنان را به عنوان رشته ام بپذیرم. مشکلم همیشه با بلاتکلیفی مقوله تخصص در این دم و دستگاه بود. لذا در حوزه دوره ای فلسفه و دوره ای فقه خواندم و در دانشگاه علوم قرآن و حدیث، و در تمام این دوران موضوع مطالعه ام مساله جنسیت بوده است.
وقتی رشته مطالعات زنان با یک تغییراتی در عنوان و اضافه کردن وصف اسلامی در حوزه به عنوان رشته تاسیس شد، از طرفی خوشحال شدم که به این زمینه توجه شده است و از سویی وحشت کردم از بی دقتی نظری ای که در پیشانی این عنوان پیداست.
در دانشگاه رشته «مطالعات زنان» از مقطع کارشناسی تا دکتری داشتیم و ماحصل ضعیف و ناکارآمدش را یک دهه نگذشته به خوبی مشاهده کردیم.
حالا در حوزه رشته «مطالعات اسلامی زن و خانواده» ایجاد کرده اند. آن مشکل یتم تخصص در رشته دانشگاهی اینجا هم هست باضافه یک مشکل منطقی جدی و بزرگتر. کلی طبیعی زن! ابژه شناسایی این رشته است.
مطالعه زنان به عنوان یک مجموعه متعین از زنان، هیچ مشکل منطقی ای ندارد و علوم اجتماعی متکفل مطالعه ان هستند. اما از منظر منطق «زن» موضوع علم قرار نمیگیرد زیرا کلی طبیعی و امری نامتعین و ذهنی است. زنان نیز که ابژه علوم اجتماعی است نه الهیات! الهیات میتواند از یافته های علوم اجتماعی استفاده کند و در سامانه الهیاتی خود آنها را به کار بگیرد. لذا وصف اسلامیت نیز این وسط معلوم نیست دقیقا چیست!
این است که علاوه بر بدبختی تخصص و ابهام منطقی اسلامیت مسایل، بحران روش در میان طلاب این رشته بیداد میکند و طلبه ها همه میافتند دنبال طراحی پرسشنامه و تحلیل ناقص امار و رگرسیون گرفتن و… عملا پژوهشگران بی تخصص علوم اجتماعی میشوند، که اساسا معلوم نیست چه داده ای را مربوط به اسلام! استخراج خواهند کرد. تا کنون چندین بار بعد از گفتگو با یکی از طلاب با استعداد این رشته، با خودم نشسته ام گریه کرده ام!… بماند.
وضعیت رشته مطالعات اسلامی زن و خانواده در حوزه اسفناک است. هم موجب اتلاف عمر و استعداد جماعت عظیمی از طلاب مستعد و خوش دغدغه شده است و هم به فربه کردن نسنجیدگی های منطقی تعریف این رشته انجامیده است.
علمای ما پیش از هر بحثی اول ماهیت و وابستگی مساله را مشخص میکردند و برای این امر ماهیت و قلمرو دانش مورد نظر را به خوبی شناسایی میکردند و به تعبیر سنتی، رؤوس ثمانیه را در مورد هر قلمرو دانشی با وسواس و دقت طرح و بررسی میکردند. متاسفانه وقتی رشته مطالعات زن و خانواده را آوردند از هیچیک از ان رؤوس نپرسیدند حتی ابژه شناسایی را به خوبی تعریف نکردند.
شخصا به نظرم هیجان مبارزه با فمنیسم چشم دقت نظری بزرگواران دست اندر کار را کور کرده است وگرنه قطعا اهل علم و فضل بسیاری در این کار حضور داشته اند.
رشته مطالعات زنان در علوم اجتماعی یک حوزه ی میانرشته ای محسوب میشود و ارتباط ان با الهیات به طریق اولی میان رشته ای و حتی فرارشته ای است و فقط پس از حصول تخصص در یک شاخه کلیدی موثر در مسایل، قابل پیگیری است. اما متاسفانه ما از کارشناسی رشته مطالعات زنان درس میدهیم!! و الان موجی از دکتر های مطالعات زنان داریم که فقط کشکولی از نظریات در مورد زنان هستند و قادر به اجتهاد و نظریه پردازی در هیچ حوزه تخصصی ای نیستند. این مصیبت کوچکی نیست.
وقتی آثار این بنده های خدا را میبینم به وضوح درمیابم که در هیچ کدام از شقوق بحثشان تخصص کافی ندارند و در همه جوانب مساله از منابع دست چندم تغذیه میکنند.
گاهی ارزو میکنم کاش در آن دوره طلایی به دنیا می آمدم که طلاب دور هم مینشستند و تازه ترین اتفاقهای شناختی بشر بینشان رقم میخورد. بعدش زود آرزویم را پس میگیرم چون احتمالا با شرایطی که زنان در ان دوران داشتند، من هم آنموقع نهایتا بانویی در پشت صحنه زندگی یکی از آن طلاب میبودم که در حسرت شرکت در آن جلسات شورانگیز میسوختم!… بماند.
نیاز به متخصصین رشته های مختلف علوم اسلامی داریم که مساله جنسیت و خانواده را در اسلام به دقت واکاوی کنند…. و افسوس که ساختاری اکنون حکومت میکند که حصول چنین چیزی جز به خون جگر اهل پژوهش نمیشود!
رشته «مطالعات اسلامی زن و خانواده» را در حال حاضر چیزی جز یک زخم کاری بر تن حوزه علمیه نمیتوانم بنامم.
و الله اعلم
و علیه فلیتوکل المتوکلون
