24
آذر

سر بی‌کلاه طلبگی!

وادادگی نظریِ مراکز مربوط به مسایل زنان در حوزه علمیه به پاردایم علوم اجتماعی، و انفعال واضح (البته منفی) نسبت به فمنیسم، شرایطی را بوجود آورده است که نامی جز ایمان به انسداد علوم اسلامی در حوزه مطالعات جنسیت در این مراکز نمیتوانم برایش بگذارم.
این مراکز اغلب کنشگران اجتماعی در برابر فمنیسم هستند نه پژوهشگر و مولد نظریه!
در این مراکز، علوم اسلامی و به تبع طلبگی، جایگاهی ندارد. و بیشتر به عنوان آپشن اضافه و تزئینی عمل میکنند.
شاید این حرفها خیلی تند و رادیکال به نظر برسد اما از زخمی عمیق در حوزه علمیه میگوید که ظاهرا هنوز دست اندرکاران به آن ملتفت نشده اند!
اینجا که من ایستاده ام خیلی طلاب مستعدی را میبینم که استعداد و توانمندی هایشان جایی برای به بار نشستن نمیابد.
معارفی که میتوانند بزرگترین دردهای بشر را درمان کنند، از حل مشکلات پیش پا افتاده یک جامعه مسلمان عاجز مانده اند. 

وادادگی نظری به پاردایم علوم اجتماعی+ غلبه هویت کنشگری اجتماعی-فرهنگی مراکز پژوهشی بر ماهیت علمی-پژوهشی آنها===>> فلج مزمن حوزه علمیه در مطالعات اسلامی جنسیت

والله اعلم


free b2evolution skin
16
آذر

مطالعات اسلامی جنسیت و مسئله غامض روش

یکی از حوزه های دشوار و پرکاستی در مطالعات جنسیت در جامعه علمی ما، علاوه بر خطای منطقی در باب ابژه شناسایی(که در پست قبل اشاره کردم)، و البته به تبع آن، بهم ریختگی و نابسامانی عملی و نظری در زمینه روش است.
شاید بتوان گفت اساسا نظریه های روش شناختی، یکی از  مهمترین کاستی های مطالعات و پژوهشهای ماست. این امر نیز ریشه در کمرنگی بیش از حد منطق در جامعه علمی ماست.
اساسا روش شناسی، از سنخ منطق است و نتیجه طبیعی ضعف منطق در مباحث ما، ضعف دوچندان در روش شناسی است.
مطالعات اسلامی جنسیت نیز از این امر مستثنا نیست و چه بسا به علت غموض ابژگی جنسیت در علوم اسلامی، این کاستی ها بسیار چشمگیرتر خود را نشان میدهند.
در حال حاضر که ما به وضوح از توصیف منطقی ابژه های خود غفلت کرده ایم، سخن گفتن از روش به نظر مضحک میرسد. اما در دامن بحث از روش میتوان به خطاهای منطقی مطالعاتمان در شناسایی ابژه ها و تعریف مسایل، پی برد.
چالش اصلی ما در زمینه روش، چگونگی تعامل روش علمی و روش اللهیاتی در پژوهشهایمان است.
ما اغلب از تحلیل متن (قرآن یا حدیث)، یا از یک انگاره فرامتنی، آغاز میکنیم و بی آنکه نظریه توصیفی دقیقی از کاری که داریم میکنیم به دست دهیم در نهایت به دنبال یک گزاره الهیاتی هستیم؛ یعنی میخواهیم چیزی را به دین نسبت بدهیم.

چگونه از کشف روابط دلالی یک متن دینی یا تحلیل عقلی یک موضوع ولو به وسیله متون، به یک گزاره الهیاتی میرسیم؟ 
آیا با معناشناسی یک متن دینی یا اثبات عقلی یک انگاره (منبعث از متن دینی یا …) ، نسبت آن به خداوند اثبات میشود؟

و آیا کنشهای “فاهمه” و “عقل” ما در ارتباط با داده های به دست آمده از توصیف متن یا روابط معقول انها، خود نیازمند تبیین و اعتبارسنجی نیستند؟

شاید بگویید اصول فقه، دارد همین کار را میکند!…. اما به نظر میرسد اصول فقه خود در همان فرایندهای معناشناسی و تحلیل روابط، خلاصه شده است و مفروضات نانوشته و نکاویده جدی در فرایند اسناد یک امر به خداوند یا شارع همچنان وجود دارند.

 به این وضع نکاویده بنیادین، رواج شتابزده و بی سروسامان روشهای تحقیق کیفی در پژوهشهای دینی، را اضافه کنید… تا اوج آشوب را دریابید!

اما همه اینها نشاندهنده حیاتند و در کل خیر هستند، زیرا نظم، همواره پس از آشوبهای بزرگ پدیدار  میشود.

 

والله اعلم


free b2evolution skin
7
آذر

مفهوم زن، و مسائل عقیم مطالعات زنان

یکی از نشانه های مرگ منطق در ذهن جامعه ی علمی ما، عدم شناسایی دقیق و ماهوی مسایل و مفاهیم است.
طرح مفهوم «جنسیت» به عنوان ابژه شناسایی  در علوم اسلامی، سالها مجاهدت میبرد در فضای بهم ریخته و پرتنش فهم دینی. همچنان برخی مفهوم انضمامی «زن» را کانون مسائل میفهمند و میجویند.
زن میتواند مفهومی مطرح در جامعه شناسی و علوم اجتماعی باشد، زیرا این دانشها با موضوعات انضمامی سروکار دارند. اما در مطالعات اسلامی، و هر مطالعه الهیاتی یا فلسفی خطای منطقی است جستجو از موضوع زن به عنوان مسئله.
مثل این میماند که در دانش شیمی از مفهوم کفش پژوهش کنی!

این خطای منطقی و متدلوژیک، یک خطای همه گیر و پارادایمیک در جامعه علمی ماست. و فعلا بزرگان بدان وقعی نمینهند.


free b2evolution skin
17
آبان

جنس زبانی در قرآن مجید (2)

(Linguistic Gender in the quran(2))

جنس‌زبانی  در زبان‌های‌بشری

جنس دستوری[1]  یک طبقه‌بندی دستوری است که به‌طورکلی بر  تمایز جنس طبیعی و جنس دستوری متمرکز است[2]. این طبقه‌بندی عناصرزبانی  یک‌زبان خاص را در تمایز با یکدیگر شناسایی می‌کند. اولین کسی که به این مقوله در زبان توجه‌کرد، فیلسوف یونانی قبل از میلاد، پروتوگوراس[3]، بوده‌است. وی واژگان را ازلحاظ جنس به سه گونه مذکر، مؤنث و بی‌جان تقسیم کرد[4].

جنس‌زبانی[5] که اصطلاحی زبان‌شناختی است از مرز نحو و تمایزات درون زبانی، فراتر رفته‌است و بر تمایز عناصرزبانی از امور غیرزبانی  متمرکز است. در زبان‌های دارای جنس‌زبانی، حداقل دو و حداکثر چهار جنس (عنصر زنانه[6] ، عنصر مردانه[7]، عنصر خنثی [8] (به‌شرط لا) ، عنصر عمومی[9]  یا مشترک (لا به‌شرط)) دیده‌می‌شود [10].  

وجود جنس‌زبانی ازسویی محدودیت و ازسویی امکاناتی برای زبان‌های مختلف فراهم می‌آورد[11] ، محدودیت‌ها و امکاناتی که فهم و بیان و تعبیر را در ساحات مختلف ذهنی و اجتماعی متأثر می‌سازند و به طور جدی موردتوجه زبان‌شناسان فمینیست قرار گرفته‌است.[12]

بین عرب و عبری زبآن‌ها  نیز سوگیری‌های متفاوتی در برابر آنچه سلطه مردانه در زبان‌عربی[13] و عبری[14] نامیده‌اند دیده‌می‌شود. مباحثی همچون تخنیث اللغة، به‌عنوان یک حرکت اجتماعی در زبان‌عربی توسط صاحب‌نظران زبان‌عربی بررسی شده‌است و نظریاتی همچون بی‌طرفی جنسیتی زبان‌عربی توسط برخی اندیشمندان ارائه شده‌است.[15]

جنس‌زبانی  در زبان‌های هندواروپایی
اغلب زبان‌های هندواروپایی دارای جنس‌زبانی، دارای سه‌گانه (مذکر، مؤنث، خنثی) هستند، ازاین‌روی  بیان امور غیر جنسیتی در این زبآن‌ها به‌راحتی و بدون تمسک به مجاز ممکن است.

در زبان‌های سانسکریت، یونانی، لاتین، انگلیسی، آلمانی،  فرانسوی و… هم‌ریشه‌های متنوع این زبآن‌ها سه جنس مذکر، مؤنث و خنثی، دیده‌می‌شود.  در برخی از این زبآن‌ها، با وجود عنصر خنثی، برخی اشیاء که در عالم واقع خنثی هستند، مؤنث یا مذکر قلمداد می‌شوند. تمام این زبآن‌ها در سطح ضمایر دارای جنسیت‌اند اما  در مورد الفاظ و ساختار نحوی دارای اختلافات گسترده و گوناگون هستند. تحولات زبانی جنسیتی، در این زبآن‌ها بسیار گسترده بوده‌است. به‌گونه‌ای  که در برخی زبآن‌ها اساساً جنس‌زبانی  محض حذف شده‌است. مانند زبان انگلیسی که جنسیت تنها در سطح ضمایر مربوط به جنس‌زیستی باقی مانده‌است[16]. درحالی‌که همچون هم‌ریشه‌های خود مانند فرانسوی و آلمانی، در ابتدا، دارای اسامی مؤنث و مذکر و حروف اختصاصی بوده‌است[17].

جنس‌زبانی در زبان‌های سامی
یکی از ویژگی‌های مشترک زبان‌های سامی (مانند عبری، سریانی، اکدی، عربی) محدودیت جنس در این زبآن‌ها به دو جنس مذکر و مؤنث است[18]. این خانواده زبانی برخلاف خانواده هندواروپایی، فاقد جنس‌خنثی هستند. ازاین‌روی ساخت جنسیتی آن‌ها مبتنی بر دوگانه تأنیث و تذکیر است. جنس مشترک در این زبآن‌ها را  نمی‌توان جنس قلمداد کرد بلکه یک امکان دستوری است که در استعمال مؤنث یا مذکر قلمداد خواهند شد. برخی اندیشمندان عرب، جنس‌خنثی (الجنس المحاید) را در عربی به‌گونه‌ای  اعم از  جنس مشترک و خنثی تعریف کرده‌اند  و آن را لفظی دانسته‌اند که نه بر مؤنث دلالت دارد و نه مذکر. [19]

زبان‌های فاقد جنس‌زبانی
برخی از زبآن‌ها اساساً فاقد جنس‌زبانی  هستند و جنسیت فقط در ساحت معنا که مربوط به واقعیت خارجی است در آن‌ها حضور دارد. ضمایر نیز در این زبآن‌ها فاقد جنس هستند. زبان‌های فارسی، ارمنی، مجارستانی و ترکی  ازجمله زبان‌های غیرجنسیتی محسوب‌می‌شوند.

عموم‌جنسیتی در زبان‌های دوجنسیتی  
یکی از مسائل غامض در زبان‌های دوجنسیتی، عموم جنسیتی دراین زبآن‌هاست که اغلب صورت جمع مؤنث و مذکر به‌صورت مجزا وجود دارد. و جمع متشکل از هر دو جنس در قالب یکی از ساختارهای مؤنث یا مذکر یا صورتی مستقل  بیان می‌شود.

وضعیت جمع در این زبآن‌ها از منظر جنسیت مختلف است، برخی از این زبانها فقط یک صیغه جمع مشترک بین مونث و مذکر دارند. برخی برای جمعهای مذکر و مونث و عموم ساختهای مجزا دارند. و برخی جمع عموم در آنها با صورت مونث (این زبانها منقرض شده اند) و برخی دیگر صورت جمع عموم جنسیتی با صورت مذکر یکسان است.

  ** بنا بر یک نظر، حالت جمع، عمومیت جنسیتی و امور غیر جنسیتی، در زبان‌های هامی-سامی (که دارای ساختار جنسیتی دوگانه بوده‌اند) در دوره ماقبل سامی، به لحاظ صورت زبانی، مؤنث بوده‌است[20].

در برخی از زبان‌های متعلق به میراث هامی که دارای نظام دوجنسیتی هستند، مانند قبطی، صورت‌های جمع به‌طورکلی (حالت اسمی و فعلی) ازلحاظ جنسیتی  مشترک  هستند [21].

به‌طورکلی می‌توان گفت در عربی[22] و عبری و اغلب زبان‌های سامی[23]، مذکر به‌عنوان اصل قلمداد می‌شود و  به‌نظرمی‌رسد  به همین علت عمومیت نیز در این زبآن‌ها دارای ساختار مذکر است.   

ادامه دارد 


[1] -Grammatical Gender
[2]- David Crystal, A Dictionary of Linguistics and Phonetics, 6th ed. (Malden: Blackwell Publishing, 2008), 206.
[3] -Protagoras(Πρωταγόρας)
[4]- W. K. C. Guthrie, The Sophists (london: Cambridge University Press, 1971), 221.
[5] - Linguistic Gender
[6] - Feminine
[7] - Masculine
[8] - Neuter
[9] - Common
[10]-Hadumod Bussmann, Dictionary of Language and Linguistics, trans. Gregory Trauth and Kerstin Kazzazi (London and New York: Routledge, 2006), 452.
[11]- Greville Corbett, Gender (Cambridge: Cambridge University Press, 1991), chap. 2,3,4.
[12]- Hadumod Bussmann, Dictionary of Language and Linguistics, trans. Gregory Trauth and Kerstin Kazzazi (London and New York: Routledge, 2006), 407.
[13]-  ‏زلیخة أبو ریشة، أنثى اللغة أوراق فی الخطاب والجنس (دمشق: دارالنینوی، 2009).
[14] -Isabel Kershner, ‎“In Israel, a Biblical Tongue Meets Gender Politics”, New York Times, August 01, 2022, https://www.nytimes.com/2022/08/01/world/middleeast/israel-hebrew-gender.html.
[15] ‏-  الیاس عطاء الله، التذکیر والتأنیث فی اللغة العربیة بین حیادیة الجنس اللغوی والحرکة النسویة .
[16]- Hadumod Bussmann, Dictionary of Language and Linguistics (London ; New York: routledge, 2006), 365.
[17]- Anne Curzan, Gender Shifts in the History of English (Cambridge: Cambridge University Press, 2003), 11.
[18]-  F. W Gesenius, GESENIUS’ HEBREW GRAMMAR, ed. E. KAUTZSCH and A. E. COWLEY (London: Oxford University Press, 1956), 10.
[19]- ‏محمد تونجی، المعجم المفصل فی علوم اللغة (الإلسنیات)، (بیروت: دار الکتب العلمیة، 1421)، 253.
[20] Herrmann Jungraithmayr and Walter W. Müller, Proceedings of the Fourth International Hamito-Semitic Congress, Marburg, 20-22 September, 1983 (Amsterdam / Philadelphia: J. Benjamins, 1987), 111.
[21]- Layton, Bentley, A Coptic Grammar : With Chrestomathy and Glossary : Sahidic Dialect (Wiesbaden: Harrassowitz, 2004), 36.
[22] - ‏عمرو بن عثمان سیبویه، کتاب سیبویه و یلیه تحصیل عین الذهب، من معدن جوهر الأدب فی علم مجازات العرب، جلد 1، جلد2 (بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1410)، 14. 26
[23]- F.W. Gesenius, GESENIUS’ HEBREW GRAMMAR, (London: Oxford University Press, 1956), 398, 424.


free b2evolution skin
15
آبان

جنس زبانی در قرآن مجید (1)

(Linguistic Gender in the quran(1))

تانیث و تذکیر در زبان عربی

در زبان‌عربی، مسأله تأنیث و تذکیر در سطح صرف، نحو و بلاغت مورد توجه بوده‌است[1]. علماء عرب و شرقشناسان تلاش بسیاری برای شناسایی ضوابط حاکم بر نظام جنسیتی زبان‌عربی صورت داده‌اند اما همچنان ابهامات گسترده‌ای در این زمینه وجوددارد[2].

در کتب اولیه صرف و نحو عربی، همچون الکتاب سیویه و المقتضب مبرد، باب ویژه‌ای برای مؤنث و مذکر وجود ندارد. اولین بار زمخشری (538 ه) در المفصل در ابواب مستقل به ابنیه و احکام مؤنث و مذکر می‌پردازد. وی مذکر در زبان‌عربی  را با یک تعریف عدمی (فقدان علائم تأنیث) شناسایی می‌کند و مؤنث را دارای دو نوع حقیقی و غیرحقیقی می‌شمارد[3].در نظر ابن حاجب نیز تأنیث امری وجودی و تذکیر امری عدمی است، زیرا مؤنث دارای علامت (لفظی یا تقدیری) است و مذکر فاقد آن است. [4]

علیرغم تلاش علما برای تنظیم این طبقه‌بندی با علائم تأنیث و مسائل نحوی، همچنان مسأله حل نشده باقی مانده است. در زبان‌عربی، اسامی مؤنث حقیقی‌ای وجود دارند که دارای هیچ علامت تأنیث نیستند و یا اسامی دال بر مذکر حقیقی وجوددارد که به لحاظ ظاهری دارای علامت تأنیث هستند[5].

امکان تذکیر و تأنیث مؤنث مجازی[6] یا امکان عدول از تناسب و مطابقت در باب تأنیث و تذکیر نیز از مشکلات نحوی، مؤنث و مذکر هستند. وجود نمونه‌های بسیاری از آن در قرآن‌مجید توسط برخی به اضطراب در قرآن تعبیر شده‌است و برخی نیز به دفع این ادعا پرداخته‌اند[7].

ابهامات دلالی موجود در ساختارهای موسوم به مذکر نیز، بخصوص برای زنان، در باب نظام جنسیتی قرآن ابهاماتی مطرح کرده است.[8]  به نظر می‌رسد عامل اساسی، این ابهامات، اشکالاتی در چهارچوب شناسایی جنس‌زبانی و طبقه‌بندی آن است.  اهم این اشکالات را در سه نکته بیان می‌کنیم:

الف) غلبهٔ نگاه استعمالی بر منظر  دلالی:  هدف پیشگامان صرف و نحو، حفظ و صیانت از قرآن و جلوگیری از خطا در قرائت قرآن، توسط نومسلمانان غیر عرب، بوده‌است. ازاین‌روی نظریات مربوط به تأنیث و تذکیر، توصیف‌کننده مقام استعمال زبان‌عربی و معطوف به قرائت قرآن، و آموزش زبان‌عربی  به نومسلمانان بوده‌است و استعمال هنجاری زبان‌عربی را توصیف می‌کنند.

منظر معناشناسی که فرایند شناختی معکوس صرف و نحو باید قلمداد شود. اغلب ذیل مسائل فقه و اصول مطرح‌شده‌اند [9] و در آنجا نیز با رویکرد استنباط حکم فقهی رشد یافته‌اند. به‌عنوان‌مثال ساختارهای دال بر عموم در زبان‌عربی ، که یک شناسایی دلالی است در دانش اصول موردتوجه و پرورش قرارگرفته است [10].

ب) ابتنا بر دوگانه ادبی حقیقت/مجاز:  طبقه‌بندی سنتی مبتنی بر نظام مفهومی حقیقت-مجاز است که مقولاتی ادبی (و نه زبان‌شناختی) به شمار می‌آیند. پیش از زمخشری، توصیف تأنیث و تذکیر به مجازیت در آثار علمای عرب دیده نمی‌شود. اما وی مؤنث را به حقیقی و غیرحقیقی تقسیم کرد. پس از وی در قرن 8 ، شناسایی تأنیث به حقیقی و مجازی، در میان علمای ادبیات عرب کاملاً مرسوم بوده است[11]. 

این نحوه شناسایی جنس‌زبانی دچار ناسازگاری و ابهام ترمینولوژیک است زیرا یک مقوله ادبی برای طبقه‌بندی صرفی به‌کاررفته است. وجود معنای مجازی برای یک‌لفظ در کنار یک معنای حقیقی، و استعمال آن برای معنایی مجازی امری متفاوت از این است که استعمال یک لفظ، فقط در ساختاری مجازی ممکن باشد. در جنس مجازی، امر از دو حال خارج نیست، یا فقط معنایی مجازی برای لفظ موجود است، یا مجازیت بخشی از معنای حقیقی لفظ را در برمی‌گیرد.

 مؤنث بودن خورشید امری نیست که در استعمال یک‌لفظ در معنایی غیرحقیقی اتفاق بیفتد، بلکه اساساً خورشید جدا از این وضعیت مجازگونه در زبان عرب شناسایی نمی‌شود؛ شمس یک معنا بیشتر ندارد و آن دارای وصف مجازیت قلمداد شده‌است. ازاین‌روی  مفهوم مجازیت در بلاغت با وصف مجازیت در طبقه‌بندی مؤنث و مذکر در صرف و نحو عربی متفاوت است.

مجازیت در تأنیث و تذکیر، ساختار درونی نشانه زبانی را توصیف می‌کند که خارج از قلمرو ابداعات ادبی کاربر زبان است، اما مجازیت در بلاغت، به ابعاد استعمالی عناصرزبانی مربوط است که در قلمرو ادبیات و رفتار زبانی است. به‌این‌ترتیب  یا باید به دو نوع مجاز قائل شویم، یکی مجاز ادبی و دیگر مجاز زبانی؛ و یا توصیف تأنیث و تذکیر به مجازیت را  اصلاح سازیم.

 در مقابل این دوگانه ادبی، به‌نظرمی‌رسد؛ نوعی دترمینیسم زبانی در ساختار زبان‌های دوجنسیتی وجود دارد که تمام عناصرزبانی  را در دو جنس طبقه‌بندی  می‌کند ازاین‌روی  بیان امور غیر جنسیتی در این زبآن‌ها به‌نوعی مجازگونگی غیرادبی وابسته‌است؛ مجازی که در قلمرو انتخاب و کنش کاربر زبان نیست و متفاوت از مقولات ادبی است. به نظر نگارنده وضعیت این عناصرزبانی ، تحت عنوان طرحواره[12] که در زبانشناسی شناختی مطرح شده‌است می‌گنجد و صحیح‌تر است این دترمینیسم مجاز گونه در زبان‌های دوجنسیتی را «طرحواره جنس دوگانه» نامیده و تأنیث و تذکیر موسوم به مجازی را در قرآن مجید ذیل سازوکار نظری طرحواره مطالعه کنیم.

ج) اشکال سوم:  تعارض درونی برخی مصادیق در این طبقه‌بندی : طبقه‌بندی  مرسوم، تأنیث و تذکیر را ازلحاظ لفظ، به لفظی و معنوی و از حیث معنا به حقیقی و  مجازی تقسیم می‌کند و تأنیث و تذکیر یک عنصر زبانی، هم‌زمان، از دو حیث متمایز لفظ و معنا شناسایی می‌شود.

به‌این‌ترتیب نوعی تعارض زبانی جنسیتی در عنصر زبانی واحد در زبان‌عربی ممکن است یعنی لفظی مؤنث می‌تواند، معنایی مذکر (مانند طلحة)  یا عام (مانند دابة) داشته باشد. این امر در مورد الفاظ مؤنث فاقد علامت تأنیث نیز وجود دارد مانند زوج که لفظا مذکر دانسته می‌شود اما برای مؤنث نیز استفاده می‌شود. به‌این‌ترتیب، جنس‌زبانی در زبان‌عربی با هویت یکپارچه جنسیتی شناسایی نمی‌شود. این امر از وابستگی مبنای طبقه‌بندی  به نشانگان جنسیتی که اولاً امری آوایی است و ثانیاً خود دچار آشفتگی است، ناشی شده‌است ازاین‌روی در یک مطالعه معناشناختی ناکارآمد و مخل است و شناسایی عناصر درونی و ابعاد معنا را در ارتباط با جنس از دسترس خارج می‌سازد.

 ادامه دارد

بخشی از مقاله ام: بررسی ارتباط جنسیت و میدان معنایی وحی در قرآن

 
[1]- ‏احمد شرقاوی اقبال، معجم المعاجم ، چاپ2، (بیروت: دار الغرب الإسلامی،1993)، 6.
[2]- ‏برجشتراسر، التطور النحوی للغه العربیه، ترجمه‌ی رمضان عبدالتواب (قاهرة: مکتبة الخانجی بالقاهرة، ۱۹۹۴)، 112.
[3]- ‏زمخشری، محمود بن عمر ، المفصل فی صنعة الإعراب (بیروت: دار و مکتبة الهلال،1993)، 247.
[4]- ‏ابن حاجب، عثمان بن عمر و شاعر، صالح عبد العظیم‏، الکافیة (فی علم النحو) و الشافیة (فی علمی التصریف و الخط) (قاهره: مکتبة الآداب، 1431)، 38.
[5]- ‏أبوبکر بن انباری، المذکر والمونث (قاهره: وزارت اوقاف، 1401)؛ ‫‌طارق‌عبدعون الجنابی، «قضیة التذکیر و التأنیث فی العربیة مع تحقیق کتاب «المذکر و المؤنث» لابن جنی‏»، المجمع العلمی العراقی 59، شماره 38 (1407): 202-41؛ ‫ برجشتراسر، التطور النحوی للغه العربیه، ترجمه‌ رمضان عبدالتواب (قاهرة: مکتبة الخانجی بالقاهرة، ۱۹۹۴).
[6]- ‏عیسى بن عودة الشریوفی، «المؤنث المجازی ومشکلات التقعید‏» (رساله دکتری، جامعة ملک سعود، 1422).
[7]- ‏السید أحمد معتصم، «العدولُ بینَ التّذکیرِ والتّأنیثِ فی القرآن‏»، 27 مه 2021، ‪ https://alrasd.net/arabic/islamicheritagee/2662
[8] ‏«سبب کَون الخطاب القرآنی فی الأغلب للذکور دون الإناث‏»، اسلام وب، دسترسی 18 فوریه 2024، ‪https://www.islamweb.net/ar/fatwa/351862/سبب-کَون-الخطاب-القرآنی-فی-الأغلب-للذکور-دون-الإناث‎.
[9]- ‏محمد بصل و فاتن محجازی، «علم الدلالة بین العرب والغربیین‏»، مجلة جامعة تشرین للدراسات والبحوث علمیة, سلسلة الأداب و العلوم الانسانیة، جلد23، شماره 16 (2001)، 151-161.
[10]- ‏عبدالسلام بن عبدالله ابن تیمیه، المسودة فی أصول الفقه، (بیروت: دار الکتاب العربی، [بی‌تا])، 103؛ ‫محمد بن عمر فخر رازی، المحصول فی علم أصول الفقه، جلد2، (بیروت: المکتبة العصریة، 1420)، 482.
[11]- ‏علی بن مومن ابن‌عصفور، الممتع فی التصریف،جلد 1، (بیروت: دار إحیاء التراث العربی، [بی‌تا])، 963؛ ‫قاسم بن حسین خوارزمی، شرح المفصل فی صنعة الإعراب الموسوم بالتخمیر، جلد2، (بیروت: دار الغرب الإسلامی، 1990)،384، 385، 394؛ ‫رضی الدین استر آبادی، محمد بن حسن، شرح شافیة ابن الحاجب، جلد4، (بیروت: دار الکتب العلمیة، 1379)، 458.
[12] - Schema


free b2evolution skin
15
آبان

سهم مکلف در شناخت احکام دین

بخشی از چالش حجاب در جامعه ما، به مساله ای برمیگردد که سالها پیش خیلی ذهنم را درگیر کرده بود.اینکه سهم مکلف در فهم و شناسایی احکام فقهی چیست و چقدر است؟

امروز زنان به عرف مذهبی که حریم حلال و حرام را در رفتار زنانه کدگذاری کرده بودند تن نمیدهند و گویا لااقل اکثر زنان معمولی جامعه ما، مرز حرام و حلال تعریف شده در مقوله پوشش را بر نمیتابند.

من رفتار این بانوان را سرپیچی از حکم نمیبینم، بلکه سهم خواهی در شناسایی احکام شرع میبینم. آنها نمیپذیرند که مثلا پوشاندن تمام بدن با آن حساسیتی که طیف مذهبی میفهمد، خواسته ی خداوند باشد!

در فقه امامیه، سهم غیر مجتهد از شناخت احکام شرعی، تشخیص مصادیق احکام است.

و احکام نیز گاهی تا جزئی ترین چیزها پیش آمده است و این قلمرو نیز به حدی محدود شده است که مکلف حس میکند برای تشخیص مصادیق هم باید زنگ بزند دفتر مرجعش.

خودآئینی مؤمنانه ای که (شخصا لازمه دینداری میدانم) تقریبا در برخی حوزه ها دست نیافتنی شده است.

مساله تخصص هم چیز بی اهمیت و لغوی نیست، واقعا شناخت احکام، لوازم و شرایط گسترده ای میطلبد و نمیتوان از آن چشم پوشید.

واقعا سهم هر کدام از این دو سر طیف (مکلف - متخصص) در شناسایی احکام چقدر است؟

انگاره تقلید در فقه امامیه آیا میتواند تئوری قابل قبولی ارائه کند؟


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم